ایلیاایلیا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

ایلیا کاکل زری و داداشی

توجه توجه

سلام  قیمت پمبرز سر به اسمون برداشته خدا بدادمون برسه                              گل پسرم سرما خوردی بدجوری .عزیزدلم الهی رنج وبلات بیاد به تنم از صبح بجز شیر چیزی نخوردی                 صبح با بابی بردیمت دکتر هر وقت سرفه میکنی جگر مامان اتیش میگیره تازه داشتی تپلی میشدی قوربون اون قدمهای خوشگلت برم که مثل پنگون میمونه از صبح نخوابیده بودی اخه تبت قطع نمیشد الان که دارم مینوسم 12:30 وتو  تازه...
5 بهمن 1390

ابریم

سلام چشمانم هوای باریدن دارد چند روز قبل تو یکی از وبلاگها خونده بودم دختری به اسم انار با اب سماور سوخته امروز فهمیدم بدن کوچیکش دیگه تحمل اینهمه عذاب رو نکردو ما رو ترک کرداز خدا واسه مامانش وخانوادش صبر میخوام .. نمیدونم چرا دیوانه وار  دنبال یه چیز غمگین میگردم (شاید ما ایرونیها به این رفتار ها عادت داریم )و تا ساعتها فکرم رو مشغول میکنه دیروز هم سری زدم به وبلاگ ترنم کوچولو که سال گذشته تو حادثه هواپیما جان سپردخدا رحمتش کنه ..
1 بهمن 1390

چشم ابی

سلام  چشم ابیه مامان داشتم انار میخوردم دیدم خوشمزه ست از دلم نیومد تنهایی بخورم واسه بابات گذاشتم رو میز که از سر کار اومد بخوره بعد از یه ربع دیدم خبری از اقا ووروجک نیست همه جا رو گشتم چشمتون روز بد نبینه یکدفعه دیدم اقا ایلیا انار رو برداشته رفته زیر میز غذاخوری انارو خورده بقیه شو مالونده به فرش .صورتش قرمزه شلواره سفیدش پر از لکه های قرمزه قوربونش بشم نتونستم ازت عکس بگیرم ولی خاطرشونوشتم یادمون بماند دلم هوس کیک شکلاتی کرده بود تقصیر تلوزیونه راست میگن تاثیر منفی داره اخه ادم هر چی میبینه دلش میخواد به بابی جون گفتم موقع اومدن خرید هم برای اینکه دلم منو خوشخال کنه هم بهونه ای شد واسه جشن تولد 14 ماهگی گل پسرمون عشق...
1 بهمن 1390

عکسای تولد

    سلام اینم یه چند تا عکس از تولد ایلیا خان...   همش ماله منه.... کیک تولد و اقا حنان گل و کادوهام اول کادوی خاله سیما به ترتیب پایین بابای ایلیا..سمت چپ سارینا .. سمت راست النا ..بالایی حنان وکادوی مامان جون و بابایی مامان عزیز و حاجی بابا هم پول نقدی دادند ٥٠٠٠٠ تومان ...
5 آذر 1390